نِـــمیـــدونَــم بَــرا چـــی بـــا تــوخــوبــه هَــمــه چــی
درسته نخوردیم نون گندم ولی نون سنگک که خوردیم....
سلااااااامممم...نرگس بازگشت بعد از تقریبا یک سال...اینقددلم برای پارسی بلاگ تنگ شده بود که وقتی یه دفعه دوباره یادش افتادم یه جوری شدم...اینقد مثه این بی جنبه ها خودمو تو این شبکه اجتماعیا غرق کرده بودم که الان که هیچکدومو ندارم یاده پارسی بلاگ و پیامرسان و آرزوها افتادم...وقتی یاده خاطراتی که اینجا داشتم میوفتم از خودم بدم میاد که اینقد بی معرفتی کردم...من اینجا دوستای خوبی پیداکردم...دوستایی که الان بعده سه سال اونقد بهم نزدیکیم که خدا میدونه...اینقد از بی معرفتیه خودم حرصم گرفت که خجالت میکشم پست بذارم تو وبلاگم...الان دوهفته ای میشه من برگشتم پارسی بلاگ...ولی الان جرات پیدا کردم و پست گذاشتم...منه بی معرفت که یه روزی وبلاگم مثه بچم بود حتی یادم رفت تولد سه سالگیشو جشن بگیرم...بچه ی من یه ماه و4روز پیش سه ساله شد...آرزوها رو میگم...از آرزوها میخوام منه بی معرفت رو ببخشه...همتون منو ببخشین...اینقد بی معرفت و رفیق نیمه راه شدم که یادم نیست چه جوری تو پیامرسان پست میذارن...پیامرسانی که حالا شده پارسی یار...
الان که اینجام یه احساس خاصی دارم...اینجا..پارسی بلاگ باهمه ی شبکه اجتماعیا فرق میکنه...اینجا بی ریاس...بی تجملات...همه خاکین...همه دوستن...هیچکس سعی نداره داشته هاشو به رخ دیگری بکشه..اینجا کسی نداشته هاشو از کسی قایم نمیکنه..اینجا معنویت داره...عکسای ناجور نیست...کسی سوتی از کسی نمیگیره...کسی به یکی دیگه نمیخنده همه باهم میخندن نه به هم...اینجا موقع شادی همراهی میکنن و موقع ناراحتی همدردی...اینجا دوستیا پاکه...
عاشق همتونم...منو ببخشید...بای تا های بعدی....